داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (24)
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (24)
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (24)
گناهكارى كه فرشتگان در تشييع جنازه او شركت كردند
ثعلبه دخترى داشت به نام حمصامه خبر آمدن پدر را شنيد دوان دوان آمد چون پدر را در آن حال ديد گريان شد و گفت: اى پدر چه صورت است كه از تو مشاهده مىكنم؟ ثعلبه گفت: نور ديدگان من، اين حال گناهكار اندر دنيا است، تا شرمندگى آنان در آخرت چگونه باشد؟ بارى گذار ايشان بر در خانه يكى از صحابه افتاد، او چون از جريان اطلاع يافت، ثعلبه را از پيش خود راند و گفت به انديشه خيانتى كه تو كردهاى، بيم آن است كه به عذاب الهى گرفتار شوى، برو تا شومى عاقبت تو به من نرسد. هر يك از صحابه نيز او را مىترسانيدند و مىراندند تا به حضرت امير المؤمنين عليه السّلام رسيد، آن حضرت فرمود: اى ثعلبه آيا ندانستهاى كه غيرت خدا بر مجاهدان از همه كس بيشتر است؟ اگر اين مشكل حل شود جز بدست رسول خدا نخواهد شد. ثعلبه آمد و بر در حجره رسول خدا ايستاد و فرياد زد: المذنب،المذنب، حضرت اجازه ورودش را داد. او وارد شد، پيغمبر فرمود: اى ثعلبه اين چه حال است؟ ثعلبه جريان را به عرض رسانيد.
پيغمبر فرمود: گناهى كردهاى بزرگ و خطايى عظيم، از بيش من برو و ملازم درگاه خدا شو تا ببينم پروردگار چه خواهد فرمود. ثعلبه بيرون آمد و رو به صحرا نهاد، دخترش سر راه گرفته و گفت: اى پدر دل و جانم بر تو مىسوزد، خواستم با تو باشم اما چون پيغمبر تو را از پيش خود راند محال است من به تو بپيوندم. ثعلبه خروش و ناله برآورد و به كوهستان رهسپار شد و مىناليد و در خاك مىغلطيد و مىگفت: خدايا همه مرا از پيش خود راندهاند و دست نوميدى به سينه من زدهاند، اى مونس بى كسان اگر تو دستم را نگيرى كه خواهد گرفت؟ و اگر تو عذرم را نپذيرى چه كسى مىپذيرد؟ چند روزى در سوز و گداز بسر برد و شبها را به گريه و نياز به پايان رسانيد. عاقبت مبشر الهى آمد، هنگام عصرى بود كه بوسيله جبرئيل وَ الَّذينَ إذا فَعَلُوا فاحِشَةً أوْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (3آل عمران/135) و كسانى كه چون كار ناشايستى كردند يا بر خويشتن ستم روا داشتند خداى را ياد كنند و براى گناهانشان آمرزش خواهند - و چه كسى جز خداوند گناهان را مىآمرزد - و آنانكه آگاهانه در كارهاى [ناروايى] كه كردهاند پافشارى و پيگيرى نكردهاند.
عرض كرد: خدا مىفرمايد چرا بندگان ما را مىرانى؟ درخواست كن تا بيامرزم. رسول اكرم، سلمان و اميرالمومنين را به جستجوى ثعلبه فرستاد. شبانى به آنان نشانه داد كه شخصى هست شبها به اين وادى آمده و در زير اين درخت مىنالد. صبر كردند تا شب شد، ثعلبه آمد و در زير آن درخت مشغول مناجات گرديد كه:
الهى از همه درها محروم هستم تو نيز اگر برانى رو به كه آرم؟
امير المومنين عليه السّلام گريان شد، با سلمان پيش آمدند و گفتند: البشارة البشارة خداوند تو را آمرزيد و رسول خدا تو را مىطلبد. آنگاه آيه شريفه وَ الَّذينَ إذا فَعَلُوا فاحِشَةً أوْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (3آل عمران/135) و كسانى كه چون كار ناشايستى كردند يا بر خويشتن ستم روا داشتند خداى را ياد كنند و براى گناهانشان آمرزش خواهند - و چه كسى جز خداوند گناهان را مىآمرزد - و آنانكه آگاهانه در كارهاى [ناروايى] كه كردهاند پافشارى و پيگيرى نكردهاند.
را بر او خواندند و ثعلبه با ايشان به مدينه آمد رسول خدا در مسجد نماز مىخواندند ايشان هم اقتدا كردند.
پيغمبر بعد از حمد شروع به قرائت سوره الهيكم التكاثر نمودند ثعلبه در آيه اول ألْهاكُمُ التَّكاثُرُ (102تكاثر/1) فزون طلبى شما را بازى داد.
نعره زد و در آيه دوم حَتّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ (102تكاثر/2) تا آنكه با گورها رو در رو شديد.
خروشى عظيم بر آورد چون آيه سوم كَلاّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (102تكاثر/3) حاشا، زودا كه بدانيد.
(كلاسوف تعلمون) را شنيد فكرى در اطراف آن كرد و به كنارى افتاد. رسول خدا نماز به پايان رسانيده دستو داد كه آب بروى ثعلبه بپاشند، اصحاب چون او را دريافتند ديدند كه از دنيا رفته است. پيامبر و همه اصحاب به گريه افتادند، حمصانه خبر شد و آمد و پايين پاى پدر ايستاد و شروع به گريه كرد و گفت: يا رسول اللَّه مدتى بود روى پدر را نديده بودم با خود مىگفتم چون شما از او راضى شويد چشم بر او بيندازم كه شما راضى شديد او روى در حجاب نيستى كشيد.
حضرت از سخن او به گريه افتاه و او را تسلّى دادند و بعد ثعلبه را دفن نمودند، پيامبر در تشييع جنازه او با سر انگشت راه مىرفت چون سبب را پرسيدند، فرمود: از كثرت فرشتگانى كه در نماز تشييع او شركت كردهاند جاى تمام قدم خود را نمىيابم.
همين يك آيه براى من كافى است
فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ (99زلزال/7) پس هر كس همسنگ ذرهاى عمل خير انجام داده باشد، [پاداش] آن را مىبيند.
وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ (99زلزال/8) و هر كس همسنگ ذرهاى عمل ناشايست انجام داده باشد، [كيفر] آن را مىبيند.
(پس هر آن كس كه اندكى كار نيك يابد كند، آن را مىبيند). يك نفر عرب باديه نشين، سخت تحت تأثير قرار گرفت و عرض كرد: اى رسول خدا (مثقال ذره؟!) (يعنى حتى يك ذره عمل فراموش نمىشود؟) پيامبر فرمود:آرى.
باديه نشين فرياد بر آورد: و اسؤاتاه (واى بر من در مورد آشكار شدن بدى) و گريه مىكرد. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله وقتى حال او را ديد، فرمود: (اين باديه نشين كسى است كه دلش از ايمان، خبر مىدهد و آميخته با ايمان است)
و وقتى صعصعه، عموى فرزدق، اين دو آيه را شنيد گفت: حسبى من القرآن ما سمعت لا ابالى بعد هذه الاية ان لا اسمع من القرآن شيئاً. از قرآن همين آيه را كه شنيدم، براى من كافى است، و بعد از شنيدن اين آيه باكى ندارم كه ديگر هيچ آيهاى از قرآن را نشنوم.
منبع:www.payambarazam.ir
/ن
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}